معنی مُنَسَّق
مُنَسَّق
هماهنگ، هماهنگ کننده
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُنَسَّق
مُنَمَّق
مُنَمَّق
تَرمیم شُدِه، آراستِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُنَسِّق
مُنَسِّق
هَماهَنگ کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُبَسَّط
مُبَسَّط
سادِه شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُحَسَّن
مُحَسَّن
بِهبود یافتِه، تَقوِیت شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُحَقَّق
مُحَقَّق
بَرآوُردِه شُدِه، مُحَقَّق
دیکشنری عربی به فارسی
مُعَلَّق
مُعَلَّق
آویزان، حَلق آویز کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
مُنَكَّه
مُنَكَّه
مَزِّه دار، طَعم دار شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُنَقَّط
مُنَقَّط
خال دار، نُقطِه چین، خال خال
دیکشنری عربی به فارسی
مُنَظَّم
مُنَظَّم
تَرتِیب دار، سازِمان دَهَندِه
دیکشنری عربی به فارسی