معنی مُمتَنِع
مُمتَنِع
مردّد، ممتنع، مقاوم
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُمتَنِع
مُختَنِق
مُختَنِق
خَفِه شُدِه، خَفِگی، خَفِه کُنَندِه، پُر اَز هَوایِ فِشُردِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُختَرِع
مُختَرِع
خَلّاق، مُختَرِع
دیکشنری عربی به فارسی
مُستَمِع
مُستَمِع
شَنَوَنده
دیکشنری عربی به فارسی
مُمتَحِن
مُمتَحِن
مُدیر جَلَسِه، مُمتَحِن
دیکشنری عربی به فارسی
مُمنِع
مُمنِع
بازدارَندِه، مَمنوع
دیکشنری عربی به فارسی
مُمتِع
مُمتِع
لِذَّت بَخش، سَرگَرم کُنَندِه، خَندِه دار، جالِب
دیکشنری عربی به فارسی
مُمتَن
مُمتَن
قَدردان، سِپاسگُزار
دیکشنری عربی به فارسی