معنی مُلَمِّح
مُلَمِّح
کنایه زننده، اشاره
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُلَمِّح
مُلَقِّح
مُلَقِّح
گَردِه اَفشان، واکسینِه شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُجَمِّع
مُجَمِّع
اَنباشتگَر، مُجتَمَع
دیکشنری عربی به فارسی
مُدَمِّر
مُدَمِّر
فُروپاشان، ویرانگَر
دیکشنری عربی به فارسی
مُصَمِّم
مُصَمِّم
آرایِشگَر، طَرّاح، مُصَمَّم
دیکشنری عربی به فارسی
مُرَمِّم
مُرَمِّم
بازسازی کُنَندِه، بازیابی شُد
دیکشنری عربی به فارسی
مُنَمِّي
مُنَمِّي
اِنِرژی زا، اَفزایِش مِی یابَد
دیکشنری عربی به فارسی
مُلَوِّث
مُلَوِّث
آلودِگی کُنَندِه، آلودِه، آلایَندِه، آلودِه کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُكَمِّل
مُكَمِّل
مُکَمِّل
دیکشنری عربی به فارسی