معنی مُلَقِّح
مُلَقِّح
گرده افشان، واکسینه شده
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُلَقِّح
مُلَمِّح
مُلَمِّح
کِنایِه زَنَندِه، اِشارِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُدَقِّق
مُدَقِّق
ویراستار، حِسابرَس
دیکشنری عربی به فارسی
مُحَقِّق
مُحَقِّق
مُحَقِّق
دیکشنری عربی به فارسی
مُعَقِّم
مُعَقِّم
ضِدِّ عُفونی کُنَندِه، ضِدِّ عُفونی شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُنَقِّب
مُنَقِّب
کاوِشگَر
دیکشنری عربی به فارسی
مُلَوِّث
مُلَوِّث
آلودِگی کُنَندِه، آلودِه، آلایَندِه، آلودِه کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُوَقِّف
مُوَقِّف
بازدارَندِه، مُوقِعِیَت
دیکشنری عربی به فارسی