ترجمه مُشمِس به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُشمِس
متشمس
- متشمس
- سخت توانا. (منتهی الارب). سخت توانا و قادر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در آفتاب ایستاده شونده. (منتهی الارب). در آفتاب ایستنده. (آنندراج). در آفتاب مانده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به متصمر و تشمس شود
لغت نامه دهخدا