معنی مُسَطَّح
مُسَطَّح
صاف، تخت، صاف شده
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُسَطَّح
مُبَطَّن
مُبَطَّن
فَرش شُدِه، پُر شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُخَطَّط
مُخَطَّط
طَرح وار، یِک طَرح، خُلاصِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُرَشَّح
مُرَشَّح
فیلتِر شُدِه، نامزَد
دیکشنری عربی به فارسی
مُقَطَّع
مُقَطَّع
سِیلابی، بَخش
دیکشنری عربی به فارسی
مُغَطَّى
مُغَطَّى
پوشیدِه شُدِه، پوشیدِه شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
مُعَطَّل
مُعَطَّل
خَرَاب، اَز کار اُفتادِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
مُعَطَّر
مُعَطَّر
مُعَطَّر، مُعَطَّر شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی