معنی مُدَّعٍ
مُدَّعٍ
شاکی، پرمدّعا، مدّعی، پر دعوی، دادستان
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُدَّعٍ
مُدَّة
مُدَّة
مُدَّت، دَورِه
دیکشنری عربی به فارسی