جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مُخدَش

مُدهَش

مُدهَش
مُتَحَیِّر، شِگِفت آوَر، جالِب، مُتِعَجِّب، شِگِفت اَنگیز، مَبهُوت کُنَندِه، چِشمگیر، جَذّاب
دیکشنری عربی به فارسی

مخدوش

مخدوش
خراشیده خراشدار خراشیده شده، بد اندیشیده، دستکاری شده خراشیده شده خراش برداشته، وسوسه کرده شده، تصرف شده (جملات و عبارات یک نوشته)
فرهنگ لغت هوشیار

مخدوش

مخدوش
خراشیده شده و خراش داشته شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

منخدش

منخدش
خراشیده. خراش یافته. جراحت دیده. خدشه دار:
آسمان از گرد خیلت زآن همی بندد نقاب
تا نگردد روی خورشید از سنانت منخدش.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 34)
لغت نامه دهخدا

مخدش

مخدش
میان دو کتف شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا