ترجمه مُتعِب به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُتعِب
مستعرب
- مستعرب
- کسی که از اَعراب تقلید می کند، عجم داخل شده در میان اعراب
فرهنگ فارسی عمید
مستعقب
- مستعقب
- لغزشجوی، ور تنیتار (عوض گیرنده)، شکوخه خواهنده (شکوخ لغزش) لغزش جوینده، عوض گیرنده، جمع مستعقبین
فرهنگ لغت هوشیار
مستعرب
- مستعرب
- گشن خواهنده، دشنامگوی، سخن زشت آورنده عجمی که داخل عرب شود، عجمی که تقلیدعرب کند عرب نما، سخن زشت عربی آورنده، جمع مستعربین
فرهنگ لغت هوشیار