جدول جو
جدول جو

معنی مُتَفَجِّر

مُتَفَجِّر
در حال شکوفه دادن، مواد منفجره، شکوفا، در حال فروپاشی، حسّاس، ناهمگون، پرشور، انفجاری، ترش، پرخاشگر
دیکشنری عربی به فارسی

واژه‌های مرتبط با مُتَفَجِّر

مُتَفَكِّر

مُتَفَكِّر
مُتِفَکِّر، فِکر کَردَن، نِویسَندِه و مُتِفَکِّر، مِدیتیشِن کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی

مُتَكَبِّر

مُتَكَبِّر
مُتِکَبِّر، مَغرور، فاخِر، خُودبُزُرگ بین، حِمایَت آمیز، بالا طَلَب
دیکشنری عربی به فارسی