معنی مُتَفَجِّر مُتَفَجِّر در حال شکوفه دادن، مواد منفجره، شکوفا، در حال فروپاشی، حسّاس، ناهمگون، پرشور، انفجاری، ترش، پرخاشگر دیکشنری عربی به فارسی