جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مَوقِف

متوقف

متوقف
ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
متوقف
فرهنگ فارسی عمید

موقوف

موقوف
هنگام معین کرده شده ایستاده کرده شده و ایستاده شده، توقف داده شده، بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار

موقوف

موقوف
بازداشته شده، ملکی که در راه خدا وقف شده، تعطیل شده، معلق
موقوف
فرهنگ فارسی معین