معنی لَفَّ لَفَّ پارچه کردن، پیچید، مارپیچ کردن، فر کردن، پیچاندن، بستن، آچار کشیدن، چلانیدن، چرخاندن، پیچیدن پارچِه کَردَن، پیچید، مارپیچ کَردَن، فِر کَردَن، پیچاندَن، بَستَن، آچار کِشیدَن، چِلانیدَن، چَرخاندَن، پیچیدَن دیکشنری عربی به فارسی