معنی كَاشِف
كَاشِف
تشخیص دهنده، آشکارساز، آشکار
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با كَاشِف
كَاشِط
كَاشِط
سایَندِه، هَمانجا
دیکشنری عربی به فارسی
خَائِف
خَائِف
نِگَران، تَرسیدِه، تَرسان
دیکشنری عربی به فارسی
خَاطِف
خَاطِف
رُبایَندِه، نافِی
دیکشنری عربی به فارسی
جَارِف
جَارِف
سِیلابی، جارو کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَاصِف
عَاصِف
آشُفتِه، بادی، طوفانی
دیکشنری عربی به فارسی
صَارِف
صَارِف
ساختِگی، صَندوقدار
دیکشنری عربی به فارسی
عَاشِر
عَاشِر
دَهُم
دیکشنری عربی به فارسی
عَارِف
عَارِف
پیش بین، او مِی دانَد، فَهمیده
دیکشنری عربی به فارسی
زَائِف
زَائِف
ریاکار، نادُرُست، غَلَط، تَوَهُّمی
دیکشنری عربی به فارسی