معنی قِشرِي
قِشرِي
خوشه ای، پوسته دار
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قِشرِي
قِشر
قِشر
پوستِه پوستِه بودَن، پوست کَندَن
دیکشنری عربی به فارسی