جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قَصف

قاصف

قاصف
ش کننده، باد شدید و تند که درختان را بشکند، رعد سخت و غرنده
قاصف
فرهنگ فارسی عمید

قنصف

قنصف
پنبه بردی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طوط البردی نفسه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قوصف

قوصف
چادر خطدار مربع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). چادر خطدارچهارگوشه. (ناظم الاطباء). قطیفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قاصف

قاصف
رعد قاصف، تندر سخت غرنده، ریح قاصف، باد سخت شکننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قواصف. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). قاصفین. در حدیث آمده است: انا والنبیون قراط القاصفین، ای مزدحمون کان بعضهم یقصف بعضاً بفراط الازدحام بداراً الی الجنه، ای نحن متقدمون فی الشفاعه لقوم کثیرین متدافعین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قصف

قصف
باده گساری، آوازسازهای سیمی، کوبیدن: باخمپاره وتوف شکننده ترد، بی آهنگ سست: مرد، ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار

قصف

قصف
به دو نیمه شکسته. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، مرد زودشکن. (منتهی الارب). الرجل السریعالانکسار عن النجده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا