معنی قَصَرَ
قَصَرَ
کاهش دادن، قلعه، محدود کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَصَرَ
حَصَرَ
حَصَرَ
مَحصور کَردَن، او بِه دام اُفتاد، لیست کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَدَرَ
قَدَرَ
قُدرَت داشتَن، مِقدار
دیکشنری عربی به فارسی
قَهَرَ
قَهَرَ
سِتَم کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی
قَصَّرَ
قَصَّرَ
کوتاه کَردَن، قَلعِه
دیکشنری عربی به فارسی
قَصَفَ
قَصَفَ
بارِش شَدید کَردَن، بُمباران، بُمباران کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَصَدَ
قَصَدَ
مَنظور داشتَن، مَنظورَش بود، مَقصود بودَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَشَرَ
قَشَرَ
پوستِه کَندَن، پوست کَندَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَسَرَ
قَسَرَ
وادار کَردَن، اِجبار، اِجبار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَمَرَ
أَمَرَ
دَستور دادَن، فَرماندِه، فَرمان دادَن، راهنَمایی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی