معنی قَسَرَ
قَسَرَ
وادار کردن، اجبار، اجبار کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَسَرَ
قَدَرَ
قَدَرَ
قُدرَت داشتَن، مِقدار
دیکشنری عربی به فارسی
كَسَرَ
كَسَرَ
شِکَستَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَهَرَ
قَهَرَ
سِتَم کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی
قَصَرَ
قَصَرَ
کاهِش دادَن، قَلعِه، مَحدود کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَشَرَ
قَشَرَ
پوستِه کَندَن، پوست کَندَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَسَمَ
قَسَمَ
نِصف کَردَن، تَقسیم کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَمَرَ
أَمَرَ
دَستور دادَن، فَرماندِه، فَرمان دادَن، راهنَمایی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَسَرَّ
أَسَرَّ
فَریفتَن، فَریبَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
بَسَمَ
بَسَمَ
لَبخَندیدَن، دَر یِک لَبخَند
دیکشنری عربی به فارسی