معنی قَذَفَ
قَذَفَ
بمب انداختن، افزونگی، ریختن، افزونه، تیر انداختن، افسری
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَذَفَ
حَذَفَ
حَذَفَ
حَذف کَردَن اَز راست، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَصَفَ
قَصَفَ
بارِش شَدید کَردَن، بُمباران، بُمباران کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَذَرَ
بَذَرَ
اِفراط کَردَن، کاشت
دیکشنری عربی به فارسی
حَلَفَ
حَلَفَ
قَسَم خُوردَن، قَسَم خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
حَتَفَ
حَتَفَ
خیرِه نِگَاه کَردَن، او دَرگُذَشت
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَفَ
خَطَفَ
جا بِه جا کَردَن، رُبودَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَذَلَ
خَذَلَ
نااُمید کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَرَفَ
جَرَفَ
پارویی زَدَن، صَخرِه
دیکشنری عربی به فارسی
جَذَرَ
جَذَرَ
ریشِه دادَن، ریشِه
دیکشنری عربی به فارسی