معنی قَاضَى
قَاضَى
دادگاه کردن، یک قاضی، تعقیب قانونی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَاضَى
رَاضَى
رَاضَى
آرام کَردَن، راضی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
قَاضَىٰ
قَاضَىٰ
دَعوی کَردَن، یِک قاضی
دیکشنری عربی به فارسی
حَاكَى
حَاكَى
تَقلِید کَردَن، گرامافُون، شَبیه سازی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَاعَى
رَاعَى
مُراقِبَت کَردَن، او مُراقِبَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
جَازَى
جَازَى
جایِزِه دادَن، پاداش، تَلافی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَاوَى
سَاوَى
هَموار کَردَن، بَرابَر، هَمسَطح کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَامَة
قَامَة
قُلِّه داشتَن، قامَت
دیکشنری عربی به فارسی
فَوضَى
فَوضَى
آشوب، هَرج و مَرج، هَیَجان، بی قانونی، شور و شُوق، بی نَظمی
دیکشنری عربی به فارسی
نَادَى
نَادَى
صِدا زَدَن، باشگاه، باشگاه رَفتَن
دیکشنری عربی به فارسی