معنی قَاتَلَ
قَاتَلَ
نبرد کردن، قاتل، جنگیدن، کشتی گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَاتَلَ
قَتَلَ
قَتَلَ
اَز بِین بُردَن، کُشتَن، قَتل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَادَلَ
بَادَلَ
مُبادِلِه کَردَن، او مُبادِلِه کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
عَامَلَ
عَامَلَ
عامِل بودَن، عامِل
دیکشنری عربی به فارسی
عَادَلَ
عَادَلَ
مُعادِل بودَن، مُنصِفانِه، نُرمال کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَبَّلَ
قَبَّلَ
بوسیدَن، قَبل اَز
دیکشنری عربی به فارسی
قَامَرَ
قَامَرَ
قُمار کَردَن، قُمار
دیکشنری عربی به فارسی
قَالَدَ
قَالَدَ
تَقلِید کَردَن، او گُفت
دیکشنری عربی به فارسی
قَاطَعَ
قَاطَعَ
تَحرِیم کَردَن، او حَرفَش را قَطع کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
قَارَنَ
قَارَنَ
مُقایِسِه کَردَن، مُقایِسِه کُنید
دیکشنری عربی به فارسی