ترجمه فُتُون به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با فُتُون
فوتون
- فوتون
- کوانتوم انرژی تابش الکترومغناطیسی که ذره ای بدون جرم و سکون بار الکتریکی است (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
فاتون
- فاتون
- نام نانوای فرعون که حضرت موسی وی را کشت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فتون
- فتون
- در فتنه افتادن، دل باختن، در فتنه انداختن، به شگفت آوردن
فرهنگ فارسی معین
فتون
- فتون
- جَمعِ واژۀ فِتَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا