معنی فَهِمَ
فَهِمَ
فهمیدن، برای درک، درک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با فَهِمَ
شَهِدَ
شَهِدَ
گُواهی دادَن، بَرایِ تَأیید
دیکشنری عربی به فارسی
فَاهِم
فَاهِم
فَهمیده، او مِی فَهمَد، فَهمیدِه شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
فَطَمَ
فَطَمَ
اَز شیر دور کَردَن، اَز شیر گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
نَدِمَ
نَدِمَ
تَأسُف خُوردَن، پَشیمان شُدَن، گِریِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
فَهم
فَهم
دَرک، بَرایِ دَرک
دیکشنری عربی به فارسی