ترجمه فَحص به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با فَحص
فاحص
- فاحص
- بازکاونده. تفتیش کننده، پرکننده، شتابنده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فحص
- فحص
- باز کاوی بررسی جست و جو، زیر و رویی خاک از باران کاویدن جستجو کردن، تفتیش کردن، کاوش جستجو، تفتیش
فرهنگ لغت هوشیار