معنی فَحَصَ فَحَصَ بررسی کردن، برای بررسی، بازجویی کردن، بازرسی کردن، تحقیق کردن، اسکن کردن، اشعه ایکس گرفتن، مورد بررسی قرار دادن دیکشنری عربی به فارسی
سَحَرَ سَحَرَ سِحر کَردَن، جَذّابِیَت، جَذَبِه کَردَن، جادو کَردَن، جَذب کَردَن دیکشنری عربی به فارسی