جدول جو
جدول جو

معنی فَاضَ

فَاضَ
آشفتگی ایجاد کردن، سرریز شد، سرریز شدن، ترشّح کردن، سیلاب آوردن، نفوذ کردن
دیکشنری عربی به فارسی

واژه‌های مرتبط با فَاضَ

فَاقَ

فَاقَ
تِعداد بیشتَری داشتَن، او پیشی گِرِفت، بیشتَرِ وَزن داشتَن، صَحنِه را بِه دَست گِرِفتَن، بیدار شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی