معنی غَفُور
- غَفُور
- بخشنده
واژههای مرتبط با غَفُور
جَسُور
- جَسُور
- بی پَروا، پُررَنگ، بی اَدَب، بی شَرم، پُررو، شُجاع، جَسور، بِدونِ تَرس، دَلیر، گُستاخ
صَبُور
- صَبُور
- صَبور، بیمار
مَغفُور
- مَغفُور
- قابِلِ بَخشش، بَخشیدِه شُد
مَزُور
- مَزُور
- تَقَلُّب شُدِه، نادُرُست
فَخُور
- فَخُور
- مُفتَخِر، اِفتِخار
غُرُور
- غُرُور
- بی اَدَبی، غُرور، خودپَسَندی، تَکَبُّر
فَكُور
- فَكُور
- مُتِفَکِّر، عَزیزی
نُفُور
- نُفُور
- نَفرَت، بیزاری
غفور
- غفور
- بخشایشگر، آمرزگار، بخشاینده
