ترجمه عُمق به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با عُمق
عامق
- عامق
- بعیر عامق، شتر که گیاه ’عمقی’ خورد. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
عمق
- عمق
- فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی، ژرفا، بخش داخلی چیزی، گودی، شدت، اندازه مثلاً هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود، کنایه از معنای ژرف داشتن، عمیق بودن
فرهنگ فارسی عمید
عمق
- عمق
- قعر چاه و دره و وادی و دریا و امثال آن، ژرفنای، دور و دراز و گسترده و عمیق شدن
فرهنگ لغت هوشیار