جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عُقم

علقم

علقم
کبست (حنظل)، کنار تلخ، آب تلخ، تلخ، بشبش برگ کبست زیتون تلخ، سیماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار

علقم

علقم
هر چیز تلخ
حَنظَل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شَرَنگ، کَبَست، پَهنور، خَربُزِۀ اَبوجَهل، اَبوجَهل، پَژَند، کَرَنج، هِندِوانِۀ اَبوجَهل، فَنگ، پَهی، گَبَست، کَبَستو، حَنظَلِه
علقم
فرهنگ فارسی عمید

عقم

عقم
نازایی سترونی جامه سرخ، گلیم سرخ بند خشکی (بند مفصل)، نازایندگی خاموش گردیدن، نازایی نازایی سترونی
فرهنگ لغت هوشیار

عقم

عقم
نوعی از رنگ و نگار. (منتهی الارب). عَقم. و رجوع به عَقم شود
لغت نامه دهخدا

عقم

عقم
جَمعِ واژۀ عَقیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود
لغت نامه دهخدا

عقم

عقم
خاموش گردیدن. (منتهی الارب). عَقم. (اقرب الموارد). و رجوع به عَقم شود، نازاینده شدن زن و قبول نکردن رحمش آب مرد را. (از منتهی الارب). عَقم. عُقم. و رجوع به عَقم شود. سترون شدن زن
لغت نامه دهخدا