هر چیز تلخ حَنظَل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شَرَنگ، کَبَست، پَهنور، خَربُزِۀ اَبوجَهل، اَبوجَهل، پَژَند، کَرَنج، هِندِوانِۀ اَبوجَهل، فَنگ، پَهی، گَبَست، کَبَستو، حَنظَلِه
خاموش گردیدن. (منتهی الارب). عَقم. (اقرب الموارد). و رجوع به عَقم شود، نازاینده شدن زن و قبول نکردن رحمش آب مرد را. (از منتهی الارب). عَقم. عُقم. و رجوع به عَقم شود. سترون شدن زن