جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عَزم

عازم

عازم
کسی که عزم و ارادۀ کاری می کند، قصد کننده بر انجام کاری، آنکه قصد دارد به طرف جایی حرکت کند
عازم
فرهنگ فارسی عمید

عازم

عازم
کسی که اراده حتمی به انجام کاری کند، کوشش کننده، آهنگ کننده
عازم
فرهنگ لغت هوشیار

عازم

عازم
قصد کننده، اراده کننده، کوشش کننده، در فارسی، مسافر، رونده
عازم
فرهنگ فارسی معین

عازم

عازم
آهنگ کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوشش کننده. (ناظم الاطباء). کسی که ارادۀ حتمی به انجام کاری کند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

عوزم

عوزم
شتر مادۀ سالخورده که در آن بقیه ای از قوت مانده باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقۀ سالخورده که در آن بقیه ای از جوانی مانده باشد. (از اقرب الموارد) ، زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصیره. (اقرب الموارد) ، زن پیر کلانسال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا