ترجمه عَام به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با عَام
عظام
- عظام
- عَظیم ها، بزرگ ها، جمعِ واژۀ عَظیم
عَظم ها، استخوانها، جمعِ واژۀ عَظم
فرهنگ فارسی عمید
عرام
- عرام
- سخت شدن دشوار گشتن، شوخ شدن، ناز کودک ناز کرد کوک، خرامید ن، فیرید ن سر گشتگی، تباه گشتن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار