معنی عَاشَ
عَاشَ
زندگی کردن، او زندگی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با عَاشَ
عَادَ
عَادَ
بازگَشتَن، او بَرگَشت، بازنِگَری کَردَن، بَرگَشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَابَ
عَابَ
نَقص پِیدا کَردَن، نِیش زَدَن، عِیب گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
عاشَ
عاشَ
بیشتَرِ عُمر کَردَن، او زِندِگی کَرد
دیکشنری عربی به فارسی