ترجمه طَحن به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با طَحن
طاحن
- طاحن
- آردکننده، گاوی که در مرکز خرمن بندند وقت کوفتن خرمن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طحن
- طحن
- آرد. و فی المثل: اسمع جعجعه و لااری طحنا، یعنی آواز آسیا میشنوم و نمی بینم آرد را. (منتهی الارب) (آنندراج). دقیق، گرد. (دهار)
لغت نامه دهخدا
طحن
- طحن
- جانورکی است، شیر بیشه، مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بعربی غنم را گویند، حربا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا