جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صَفق

صافق

صافق
نعت فاعلی از صَفْق، به معنی دست بر دست دیگری زدن در بیع
لغت نامه دهخدا

صفق

صفق
زنش آوا دار، سوی کناره، پرتگاه، دست بر دست زدن در پیوستن یا سودا، بال زدن دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، زدن مرغ هر دو بال را که آواز بر آید، دست بر هم که آواز بر آید
فرهنگ لغت هوشیار

صفق

صفق
با دست به کسی زدن چنان که صدایش شنیده شود، دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، دست بر دست زدن
صفق
فرهنگ فارسی عمید

صفق

صفق
آخر دماغ، کرانۀ هر چیزی، آب زرد که از چرم نو که بر آن آب ریخته باشند برآید، بوی دباغ، چرم ناپیراسته که از آن این آب تراود، آب که در مشک نو بوی گرفته و زرد شده باشد، آب که در مشک نو کرده بجنبانند تا زرد شود. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا