جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صَعب

صقعب

صقعب
دراز. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). بانگ کننده از شتر ماده و از دروازها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

صقعب

صقعب
ابن زهیر، عبدالله بن زهیر بن سلیم، وی خال ابی مخنف است از زید بن اسلم و عطأ بن رباح روایت کند. ابن حبان او را در ثقات آورده است. (تاج العروس ج 1 ص 336)
لغت نامه دهخدا

صعب

صعب
دشوار، سخت، شدید
قوی، نیرومند، بامهابت، باوقار، گران، ناخوشایند، زیاد، بسیار
صعب
فرهنگ فارسی عمید

صعب

صعب
دشوار، سخت
صعبُ العبور: کنایه از جایی که عبور از آن مشکل باشد
صعبُ المنال: کنایه از دست نیافتنی و دور از دست
صعبُ العلاج: کنایه از مرضی که به سختی درمان می پذیرد
صعبُ الوصول: کنایه از دارای امکان دستیابی دشوار
صعب
فرهنگ فارسی معین

صعب

صعب
موضعی است به یمن. (منتهی الارب). مخلافی است به یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا