معنی شَكَّ
شَكَّ
بی اعتمادی کردن، شک، شک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با شَكَّ
حَكَّ
حَكَّ
خارِش داشتَن، او خَراشید
دیکشنری عربی به فارسی
صَكَّ
صَكَّ
سِکِّه ضَرب کَردَن، ساز
دیکشنری عربی به فارسی
شَمَّ
شَمَّ
اِستِنشاق کَردَن، بو کِشیدَن، بو کَردَن، بوییدَن، موم مالیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَلَّ
شَلَّ
فَلَج کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَقَّ
شَقَّ
شِکاف ایجاد کَردَن، بُرِش، بُرِش دادَن، بُریدَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَعَّ
شَعَّ
جَرَقِّه زَدَن، او پَرتو زَد
دیکشنری عربی به فارسی
شَدَّ
شَدَّ
سِفت کَردَن، او کِشید
دیکشنری عربی به فارسی
شَخَّ
شَخَّ
خُر خُر کَردَن، شاش کَردَن، با صِدا نَفَس کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَتَّ
شَتَّ
حَواس پَرت کَردَن، او پَراکَندِه شُد
دیکشنری عربی به فارسی