معنی شَاهَدَ
شَاهَدَ
شاهد بودن، یک شاهد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با شَاهَدَ
جَاهَدَ
جَاهَدَ
تَلاش کَردَن، او مُبارِزِه کَرد، سَعی کَردن
دیکشنری عربی به فارسی
عَاهَدَ
عَاهَدَ
تَعَهُّد کَردَن، او قُول داد
دیکشنری عربی به فارسی
بَاعَدَ
بَاعَدَ
فاصِلِه گِرِفتَن، او دور شُد
دیکشنری عربی به فارسی
رَاهَنَ
رَاهَنَ
شَرط بَندی کَردَن، او شَرط بَندی کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
طَارَدَ
طَارَدَ
تَعقِیب کَردَن، دافِع
دیکشنری عربی به فارسی
سَانَدَ
سَانَدَ
حِمایَت کَردَن، او حِمایَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
شَاطَئَ
شَاطَئَ
بِه ساحِل بُردَن، ساحِل
دیکشنری عربی به فارسی
شَارَكَ
شَارَكَ
مُشاوِرِه کَردَن، شَریک، شِرکَت کَردَن، هَمکاری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَالَدَ
قَالَدَ
تَقلِید کَردَن، او گُفت
دیکشنری عربی به فارسی