معنی سَمَّ
سَمَّ
مسموم کردن، سمّ
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با سَمَّ
دَمَّ
دَمَّ
خون ریختَن، خون
دیکشنری عربی به فارسی
ضَمَّ
ضَمَّ
دَر کیسِه گُذاشتَن، ضَمیمِه، اِدغام کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَمَّ
شَمَّ
اِستِنشاق کَردَن، بو کِشیدَن، بو کَردَن، بوییدَن، موم مالیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَدَّ
سَدَّ
گِرِفتِگی کَردَن، سَد
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَّ
سَبَّ
تَوهِین کَردَن، فُحش داد
دیکشنری عربی به فارسی
سَمَّى
سَمَّى
نامگُذاری کَردَن، او تَماس گِرِفت، نام گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَرَّ
سَرَّ
لَذَّت بُردَن، راز، سَرگَرم کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
زَمَّ
زَمَّ
غُرغُر کَردَن، او خُرخُر کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
نَمَّ
نَمَّ
غِیبَت کَردَن، بِخوٰاب
دیکشنری عربی به فارسی