معنی سَابَقَ
سَابَقَ
مسابقه دادن، سابق
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با سَابَقَ
سَبَقَ
سَبَقَ
سِبقَت گِرِفتَن، قَبل اَز، پیشی گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَابَطَ
رَابَطَ
پِیوَند دادَن، پِیوَند
دیکشنری عربی به فارسی
رَابَحَ
رَابَحَ
سود بُردَن، بَرَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
جَابَرَ
جَابَرَ
بِه طُورِ عُمومی سَفَر کَردَن، او مَجبور شُد
دیکشنری عربی به فارسی
ثَابَرَ
ثَابَرَ
پافِشاری کَردَن، تَدَاوُم داشتِه باشَد
دیکشنری عربی به فارسی
عَانَقَ
عَانَقَ
دَر آغوش گِرِفتَن، دَر آغوش گِرِفت
دیکشنری عربی به فارسی
صَادَقَ
صَادَقَ
دوست شُدَن، صادِقانِه، تَصوِیب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ضَايَقَ
ضَايَقَ
اَذیَّت کَردَن، نِق زَدَن، آزار دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَانَدَ
سَانَدَ
حِمایَت کَردَن، او حِمایَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی