معنی زَمَّ
زَمَّ
غرغر کردن، او خرخر کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با زَمَّ
دَمَّ
دَمَّ
خون ریختَن، خون
دیکشنری عربی به فارسی
ضَمَّ
ضَمَّ
دَر کیسِه گُذاشتَن، ضَمیمِه، اِدغام کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَمَّ
شَمَّ
اِستِنشاق کَردَن، بو کِشیدَن، بو کَردَن، بوییدَن، موم مالیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَمَّ
سَمَّ
مَسموم کَردَن، سَمّ
دیکشنری عربی به فارسی
زَلَّ
زَلَّ
سُرخُوردَن، او لیز خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
زَقَّ
زَقَّ
صِدایِ جیر جیر کَردَن، جیغ کِشید
دیکشنری عربی به فارسی
نَمَّ
نَمَّ
غِیبَت کَردَن، بِخوٰاب
دیکشنری عربی به فارسی