معنی زَحَفَ
زَحَفَ
زحمت کشیدن، خزش، خزیدن، حالت خزیدن پیدا کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با زَحَفَ
صَحَفَ
صَحَفَ
خَش خَش کَردَن، روزنامِه ها، صِدایِ خَش خَش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
زَحَمَ
زَحَمَ
اِزدِحام کَردَن، اِزدِحام
دیکشنری عربی به فارسی
بَحَثَ
بَحَثَ
بَررَسی کَردَن، تَحقِیق کُنید، جُستُجو کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَلَفَ
حَلَفَ
قَسَم خُوردَن، قَسَم خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
حَذَفَ
حَذَفَ
حَذف کَردَن اَز راست، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَتَفَ
حَتَفَ
خیرِه نِگَاه کَردَن، او دَرگُذَشت
دیکشنری عربی به فارسی
دَحَسَ
دَحَسَ
غَلتیدَن، او زیرِ پا گُذاشت
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَفَ
خَطَفَ
جا بِه جا کَردَن، رُبودَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَرَفَ
جَرَفَ
پارویی زَدَن، صَخرِه
دیکشنری عربی به فارسی