معنی رَجَفَ
رَجَفَ
لرزیدن، لرزش
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَجَفَ
رَصَفَ
رَصَفَ
سَنگ فَرش کَردَن، سَنگفَرش، آسفالت کَردَن، رَد شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَشَفَ
رَشَفَ
جُرعِه ای نوشیدَن، جُرعِه جُرعِه
دیکشنری عربی به فارسی
رَجَفَة
رَجَفَة
لَرزِش، لَرزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَجَعَ
رَجَعَ
بازگَشتَن، بَرگَشت، بازتابیدَن، بَرگَشتَن، بازگَشت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَتَفَ
رَتَفَ
گِلِه کَردَن، لَرزید
دیکشنری عربی به فارسی
رَجَف
رَجَف
لَرزان، لَرزِش
دیکشنری عربی به فارسی
أَجَجَ
أَجَجَ
بَراَنگیختَن، او مُلتَهِب شُد
دیکشنری عربی به فارسی
حَلَفَ
حَلَفَ
قَسَم خُوردَن، قَسَم خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
حَذَفَ
حَذَفَ
حَذف کَردَن اَز راست، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی