معنی رَأس
رَأس
سرشار، سر
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَأس
رَأي
رَأي
نَظَر
دیکشنری عربی به فارسی
يَأس
يَأس
یَأس، نااُمیدی
دیکشنری عربی به فارسی
رأس
رأس
سر، بزرگ و مهترِ قوم، واحدی برای شمارش چهارپایان، بلندی جمع روؤس (رئوس)
فرهنگ فارسی معین