معنی رَاهَنَ
رَاهَنَ
شرط بندی کردن، او شرط بندی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَاهَنَ
رَاقَبَ
رَاقَبَ
نَظارَت کَردَن، تَمَاشَا کُن، تَماشا کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَابَطَ
رَابَطَ
پِیوَند دادَن، پِیوَند
دیکشنری عربی به فارسی
رَابَحَ
رَابَحَ
سود بُردَن، بَرَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
جَاهَدَ
جَاهَدَ
تَلاش کَردَن، او مُبارِزِه کَرد، سَعی کَردن
دیکشنری عربی به فارسی
عَاهَدَ
عَاهَدَ
تَعَهُّد کَردَن، او قُول داد
دیکشنری عربی به فارسی
شَاهَدَ
شَاهَدَ
شاهِد بودَن، یِک شاهِد
دیکشنری عربی به فارسی
قَارَنَ
قَارَنَ
مُقایِسِه کَردَن، مُقایِسِه کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
وَازَنَ
وَازَنَ
مُتِعادِل کَردَن، او مُتِعادِل شُد، تَعَادُل بَرقَرار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
دَهَنَ
دَهَنَ
چَرب کَردَن، چَربی، رَنگ کَردَن، رُوغَن زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی