معنی ذَاب
ذَاب
آب شده، ذوب شده است
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با ذَاب
ذناب
ذناب
دم بند ریسمانی که دم ستور یا اشتر به تنگ می بندد
فرهنگ لغت هوشیار
ذراب
ذراب
زهر
فرهنگ لغت هوشیار
ذباب
ذباب
مگس
فرهنگ لغت هوشیار
ذئاب
ذئاب
جمع ذئب، گرگان جمع ذئب گرگان گرگها، جمع ذئب، گرگان
فرهنگ لغت هوشیار
ذهاب
ذهاب
گذشتن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ذباب
ذباب
مگس، پشه، زنبور به ویژه زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
ذباب
ذباب
مگس، زنبور
فرهنگ فارسی معین
ذهاب
ذهاب
رفتن، شدن، گذشتن
فرهنگ فارسی معین
ذهاب
ذهاب
جمع ذهبه، باران های ریز و بسیار
فرهنگ فارسی معین