معنی دَمَّ
دَمَّ
خون ریختن، خون
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با دَمَّ
دَلَّ
دَلَّ
نِشانِه گُذاری کَردَن، نِشان دَهَد، مَعنی دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
دَقَّ
دَقَّ
زَنگ زَدَن، دَر بِزَن، کوبیدَن، میخ زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
دَسَّ
دَسَّ
دَر هَم پیچیدَن، چِفت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ضَمَّ
ضَمَّ
دَر کیسِه گُذاشتَن، ضَمیمِه، اِدغام کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَمَّ
شَمَّ
اِستِنشاق کَردَن، بو کِشیدَن، بو کَردَن، بوییدَن، موم مالیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَمَّ
سَمَّ
مَسموم کَردَن، سَمّ
دیکشنری عربی به فارسی
زَمَّ
زَمَّ
غُرغُر کَردَن، او خُرخُر کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
نَمَّ
نَمَّ
غِیبَت کَردَن، بِخوٰاب
دیکشنری عربی به فارسی