جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خُرخُور

خورخور

خورخور
خرخر. آواز گربه، آوازی که از بینی و گلوگاه بعض مردم ِ خوابیده برآید
لغت نامه دهخدا

خورخور

خورخور
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 28هزارگزی باختر اسکو و 13هزارگزی شوسۀ تبریز بدهخوارقان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 165 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه ومحصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

خرخور

خرخور
وصف است برای چیزی بخصوص میوه ای که قابلیت خوردن خود را از دست داده است
لغت نامه دهخدا