معنی خَشَّ
خَشَّ
خراشیدن، او ترسید
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با خَشَّ
خَفَّ
خَفَّ
کَم نور کَردَن، صَندَل، خَفِه کَردَن، تَپِش داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَّ
خَطَّ
خَط کِشیدَن، خَط، چاپیدن
دیکشنری عربی به فارسی
خَرَّ
خَرَّ
غُرّیدَن، او فَریاد زَد
دیکشنری عربی به فارسی
عَشَّ
عَشَّ
آشیانِه کَردَن، لانِه
دیکشنری عربی به فارسی
رَشَّ
رَشَّ
پاشیدَن، اِسپَری، پاشیدِه، پَر پَرواز کَردَن، اِسپَری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَشَّ
غَشَّ
تَقَلُّب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
فَشَّ
فَشَّ
پَخش کَردَن، فَش، فاش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی