معنی خَرَّ
خَرَّ
غرّیدن، او فریاد زد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با خَرَّ
خَفَّ
خَفَّ
کَم نور کَردَن، صَندَل، خَفِه کَردَن، تَپِش داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَّ
خَطَّ
خَط کِشیدَن، خَط، چاپیدن
دیکشنری عربی به فارسی
خَشَّ
خَشَّ
خراشیدَن، او تَرسید
دیکشنری عربی به فارسی
جَرَّ
جَرَّ
کِشیدَن، بِکِشید
دیکشنری عربی به فارسی
سَرَّ
سَرَّ
لَذَّت بُردَن، راز، سَرگَرم کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
مَرَّ
مَرَّ
عُبوری شُدِه، تَلخ، گُذَشتَن، بازبینی کَردَن، مَرحَلِه گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَرَّ
غَرَّ
تَرغِیب دادَن، او حَسادَت مِی کَرد
دیکشنری عربی به فارسی