جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حُلو

حالو

حالو
صورت دیگری از خالو، بمعنی خال و دایی،
- امثال:
یکی نگفت حالو خرت بچند ؟
،
زبون، ابله
لغت نامه دهخدا

حلو

حلو
نوعی از آلات خرد جولاهه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حلو

حلو
در نکاح دادن دختر یا خواهر خود را و ستدن از کابین آنها چیزی بجهت خویش. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). کسی را چیزی دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، شیرین گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیرایه کردن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا