جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حَشد

حاشد

حاشد
ابن عبدالله بن ایتمر بن عبدالله بن مره بن احنف بن قیس سغدی اغدونی. مکنی به ابی عبدالرحمن، وی از مردم اغدون از قرای بخارا و از روات مشهور است. وفات وی بسال 250 هجری قمری است. (انساب سمعانی ص 45)
ابن جشم بن خیوان بن نوف الهمدانی. از قحطان، جدی است جاهلی، و بنی حجور از فرزندان او باشند. (اعلام زرکلی، از نهایه الارب)
ابن عبدالله بن ایتمربن عبدالله البخاری، از محدثین بخاراست و در طبقۀ صاحب صحیح بشمار آید. قال ابواحمد الحاکم فیه نظر - انتهی. و عسقلانی گوید در تاریخ بخارا از او ذکری نشده است. رجوع به لسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 162 شود
لغت نامه دهخدا

حشد

حشد
آنکه در بذل مال کوشش و یاری و مال دریغ نورزد. وشکول. محتشد. ج، حشاد، عین حشد، چشمه که آبش خشک نشود، وادی حشد، وادیی که بی باران بسیار جاری نشود
لغت نامه دهخدا

حشد

حشد
فراهم آوردن. گرد کردن. جمع کردن. با هم آوردن، فراهم آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). گرد شدن. جمع آمدن، حشد زرع، روئیدن کشت. تمام برآمدن کشت، حشد ناقه لبن را، فرود آوردن مایه (ناقه) شیر را در پستان. حشد قوم، گرد آمدن آنان برای یاری یا زود رسیدن آوازدهنده را یا فراهم آمدن برای امری واحد. (منتهی الارب). جمع شدن برای کاری
لغت نامه دهخدا